یکی از بزرگترين چالشهای روحی هر فرد داشتن احساس ناخوشايند حسادت در وجودش است.
چنین شخصی تمام توجه و تمرکز ذهنیاش را بر روی نبود نعمت در زندگی اش گذاشته و در واقع کفران نعمت میکند یا نعمتهای الهیاش را میپوشاند و به دنبال این حس بد همانطور که حضرت مولانا فرمودهاند:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
نعمتها هم در زندگی اش کمتر میشوند.
از طرف دیگر حسادت باعث تمرکز با پایه احساسی بد به نعمتهای دیگران میشود که باز هم این بدان معناست که فرد خودش را با نبود نعمتها هم فرکانس مینماید.
فردی که حسادت میورزد مدام احساس کمبود و عدم وجود نعمت به اندازه نیاز همگان در جهان را دارد و در صورت عدم کنترل این احساس در واقع این فرد همیشه در حال ارسال فرکانسهاي مشابه کمبود و عدم فراوانی به جهان هستی میباشد.
نتیجتا جهان نیز که منعکس کننده افکار و توجهات فرد به سمت خودش است شرایط مشابهی را برایش بوجود میآورد و این روند یک چرخه معیوب ایجاد میکند که نعمتها در زندگی آن فرد کم و کمتر میگردند و به دنبالش حس بد فرد به نعمتها و برکات زندگی دیگران هم بیشتر شده و نسبت به آنها تنگ نظرتر می شود.
پس در پایان تنها چیزی که نصیب فرد می شود احساس غلیان و جوش و خروش درونی و سلب آرامش از زندگی و کم شدن نعمتهایش میباشد. این در حالی است که اگر آن فرد با تفکر درست پیش می رفت می فهمید که ما هر نعمتی را در زندگی برای افزایش آسایش و به دنبالش ایجاد آرامش شخصی میخواهیم در حالیکه با این احساس بد بدون شک در هر لحظه خودمان را از آن محروم می کنیم.
مولانا شاعر بزرگ درباره حسادت این چنین می فرماید:
عقبهای زین صعبتر در راه نیست
ای خنک آنکش حسد همراه نیست
این جسد خانهٔ حسد آمد بدان
از حسد آلوده باشد خاندان
گر جسد خانهٔ حسد باشد ولیک
آن جسد را پاک کرد الله نیک
طهرا بیتی بیان پاکیست
گنج نورست ار طلسمش خاکیست
چون کنی بر بیحسد مکر و حسد
زان حسد دل را سیاهیها رسد
خاک شو مردان حق را زیر پا
خاک بر سر کن حسد را همچو ما