دوستان عزیز:
ما در بنیاد موفقیت دکتر محمدزاده قصد داریم شما را با ادموند هیلاری آشنا کنیم. زندگینامه فوقالعاده جالب او برای درک بهتر در قالب پرسش و پاسخ به شرح زیر میباشد. با ما همراه باشید.
لطفا خودتان را معرفی نمایید.
ادموند هیلاری هستم متولد 20 ژوئیه 1919 در اوکلندِ نیوزلند که در عرصه ورزش و کوهنوردی به موفقیتهای زیادی رسیدم.
درخصوص دوران کودکی خود بگویید.
من فرزند پرسی وال آگوستوس و گروترو هیلاری هستم و بسیار خجالتی بودم. به قدری خجالتی که برقراری ارتباط با دیگران برایم بسیار دشوار بود. این موضوع سبب شده بود تا کتابها و خیالپردازیهایی در خصوص این کتابها در ذهنم شکل میگرفت. خیالپردازیهایی که ماجراهای جذاب ذهنی را در بر داشت.
به مدرسه رفتید؟
بله، مدرسهی گرامر اوکلند که فاصلهی بسیار زیادی تا منزل ما داشت و من این مسیر را پیاده میرفتم و در طول مسیر به مطالعه دروس و نکات آموزشی میپرداختم.
کوهنوردی از چه زمانی آغاز شد؟
تنها زمانی که 16 سال سن داشتم، متوجه شدم علاقهی زیادی به این رشته دارم و توانستم آمادگی جسمانی خود را برای این ورزش، به معلم ورزش خود نشان دهم.
به همین سبب از همان نوجوانی در دورههای مختلف کوهنوردی مدرسه شرکت کردم تا آمادگی خود را روز به روز بهبود بخشم و خود را برای سفر بزرگ به اورست مهیا سازم.
این شرایط خاص جسمانی چه بود؟
شرایط فیزیکی که داشتم و آن هیکل بسیار تنومد، باعث شده بود از هم سن و سالهای خودم متفاوتتر باشم.
پس شما از تفاوت و متفاوت بودن از همسالان خود شرمسار نبودید؟
خیر، همین شرایط فیزیکی خاص بود که این قدرت را به من داد تا به راحتی از کوههای مختلف بالا بروم.
کار حرفهای را با قلههای مطرح شروع کردید؟
قلههای مطرح دنیا خیر، اما سال 1939 با صعود به یکی از قلههای نیوزلند کارم را آغاز کردم تا مطمئن شوم آمادگی جسمانی لازم برای کوهنوردی را دارم.
پس از اطمینان از این موضوع چه اتفاقی رخ داد؟
زمانی که متوجه شدم آمادگی لازم را دارم، تصمیم گرفتم تا به جنوب کوه آلپ رفته و آن را فتح کنم.
برای شما از طریق کوهنوردی درآمدی ایجاد شده بود؟
خیر، درآمد من از طریق پرورش زنبور و زنبورداری بود که همراه با برادرم رکس آن را توسعه دادیم و منبع درآمدمان شد.
رویای فتح اورست در این زمان آغاز شد؟
خیر، در آن زمان شرایط خاص جنگ جهانی دوم بر زندگی من نیز حاکم شد و من هم مثل بسیاری از افراد، برای دفاع از کشور خود به میدان نبرد و جنگ رفتم.
در همان زمان نیز در ماموریتی در جزایر سلیمان و فیجی حضور داشتم که آسیب شدیدی دیدم و دچار سوختگی عمیقی شدم که سبب شد برای مداوا به نیوزلند باز گردم.
فتح اورست از چه زمانی کلید خورد؟
جنگ جهانی که به پایان رسید، در سال 1951 به سرپرستی اریک شیپتون و گروهی بریتانیایی به سمت اورست حرکت کردیم.
این سفر تنها به فتح اورست منتهی شد؟
خیر، اورست دارای شرایط خاصی بود و همین موضوع سبب شد تا در این بین به تبت نیز سفر کنیم و مکانهایی را کشف کنیم که تا به حال کسی آن را ندیده بود.
پس از آن چه شد؟
پس از اورست به دنبال اکتشافات دیگر رفتیم و در این زمینه بسیار موفق بودیم و حتی با سرپرستی گروههای گوناگون در این سفرهای اکتشافی، شاگردان زیادی را نیز تربیت کردم.
بعد از فتح اورست، به نقاط مختلف قطب جنوب رفتیم و عکسهای زیادی از آن به همگان نشان دادیم که موجب شگفتی انسانها میشد.
ازدواج کردید؟
بله، سال 1953 بود که با لوئیس مری ازدواج کردم.
به یاد دارم که به قدری خجالتی بودم که از مادر ایشان خواستم تا از لوئیس خواستگاری کند و اکنون نیز صاحب سه فرزند به نامهای پیتر، سارا و بلیندا شدیم.
متاسفانه در سال 1975 که برای کار خیر در ساخت یک بیمارستان مشغول بودم، همسرم لوئیس و بلیندا قصد پیوستن به من و شرکت در این امر خیر را داشتند که در سانحهی هوایی جان خود را از دست دادند.
پس از آن در سال 1989 با جون مولگرو آشنا شدم و برای دومین بار ازدواج کردیم.
هیچ یک از فرزندان شما، مسیر شما را ادامه دادند؟
بله، پیتر به فعالیت در این عرصه پرداخته و اکنون یکی از بزرگترین کوهنوردان دنیاست.
چه چیزی را در زندگی بسیار دوست داشتید؟
هیجان، هیجانی که در فتح قلهها بود را بسیار دوست داشتم.
اگر دوباره به گذشته باز گردید، کوهنوردی را انتخاب میکنید؟
صد در صد، من به کارم و کوهنوردی افتخار میکنم و بازهم آن را انتخاب میکنم.
فعالیتهای انسان دوستانه هم داشتید؟
بله، من عمرم را وقف کمک به مردم شرپای نپال کردم و با بنیانگذاری صندوق نپال به آنها کمک بسیاری نیز کردم. همچنین چندین مدرسه و بیمارستان در این منطقه ساختم.
* ادموند هالند در سال 2008 به دلیل سکته قلبی درگذشت و نام این فرد بزرگ در لیست برترین کوهنوردان تاریخ قرار گرفت.
درسهایی که میتوانیم از زندگی این فرد موفق بگیریم و برای اصلاح بعضی از باورهای نادرست خود به کار ببریم:
- شاید خجالتی بودن یک امتیاز منفی باشد، اما میتوان جایگزینهای مناسبی پیدا کرد. مثلا در زمانهایی که قدرت ارتباط برقرار کردن با دیگران برایمان دشوار است، جایگزینهای مفید را انتخاب نماییم، مثل کتابها و خیالپردازی.
- قدرت تجسم و خیالپردازی را جدی بگیریم، چرا که این خیالپردازیهای مفید و جذاب، عزم ما را برای رسیدن به اهداف راسخ میکند.
- موانع و دشواریها را به چشم موهبت نگاه کنیم و از آنها پلی برای موفقیت بسازیم. درست مانند ادموند هیلاری که مسیر سخت و طولانی بین منزل تا مدرسه را تبدیل به فرصتی برای مطالعه و خواندن نکات آموزشی کرده بود.
- گاهی اوقات از لحاظ فیزیکی، فکری و غیره، متمایز از دیگران هستیم، اما میتوانیم به جای افکار منفی در این زمینه، به بهترین شکل ممکن از این تفاوتها استفاده کنیم و بهره ببریم. درست مثل ادموند هیلاری که از تفاوت فیزیکی و جسمی که با سایر همسالان خود داشت و از عضلات قوی خود، به خوبی بهره برد و از آن در زمینه مورد علاقه خود استفاده نمود و توانست در همین زمینه به موفقیتهای چشمگیری دست یابد.
- در ابتدای راهی که برای رسیدن به اهداف خود انتخاب میکنیم، نیازی نیست کارهای دشوار و سخت برای رسیدن به این اهداف را انجام دهیم. شاید از همان ابتدا ادموند هیلاری اهداف بزرگی در سر داشت، اما با طی کردن پلههای کوچکتر و کسب آمادگی در این زمینه، به اهداف بزرگ خود رسید. یعنی مستقیم به سمت اورست حرکت نکرد، او ابتدا اهداف کوچکتر و قلههای سادهتر را پیمود تا با افزایش آمادگی و کسب اطمینان به قلهی بزرگ زندگی خود یعنی اورست دست یابد.
- دیگر درسی که میتوان از موفقیت ادموند هیلاری کسب کرد، این است که با وجود مشکلات مالی و مخارج زندگی، ادموند هرگز علایق و هدف خود را که کوهنوردی و فتح قله بود را رها نکرد، بلکه با حفظ این فعالیت، فعالیتی در زمینه زنبورداری آغاز کرد تا مخارج هدف مورد علاقهی خود و زندگی را تامین کند.
- شرایط خاص جامعه مثل زلزله، فقر، جنگ، تورم و غیره، که تمام مردم را درگیر میکند، نمیتواند افراد علاقهمند را از هدفشان دور کند و حتی در شرایط جنگ جهانی نیز میتوان فعالیت و علایق خود را برای رسیدن به هدف ادامه داد و به قلههای اورست زندگی رسید.
- ادموند هالند نمونهای بارز از فردی ثروتمند است که روحی لطیف داشته و با وجود ثروت، باز هم عمر و مال خود را وقف مردم میکند. الگویی برای مقابله با این باور نادرست که ثروتمند شدن انسان را از خداوند دور میکند.