وبلاگ

زندگینامه پژمان نوزاد میلیاردر ایرانی

زندگینامه پژمان نوزاد

دوستان عزیز:

ما در بنیاد موفقیت دکتر محمدزاده قصد داریم شما را با پژمان نوزاد آشنا کنیم. زندگینامه فوق‌العاده جالب او برای درک بهتر در قالب پرسش و پاسخ به شرح زیر می‌باشد. با ما همراه باشید.

 

پژمان نوزاد شما در کجا به دنیا آمده اید؟

در تهرانپارس به دنیا آمدم.

 

از قبل از میلیاردر شدن خود برای ما بگویید. 

اوایل حضورم در سیلیکون ولی در مغازه لبنیاتی کار می کردم و چون خانه ای نداشتم شبها در اتاق زیر شیروانی بالای فروشگاه می خوابیدم. یک شب در حال باز کردن درب مغازه بودم که پلیس به خیال اینکه قصد سرقت از آنجا را دارم دستگیرم کرد.

 

پژمان نوزاد پس از پایان تحصیلات چه کردید؟

پس از پایان تحصیلات به روزنامه نگاری ورزشی روی آوردم. من در زمینه کاری خود موفق بودم و در ۲۰ سالگی اجرای بخش ورزشی برنامه رادیویی محبوب «راه شب» را نیز بر عهده داشتم.

 

این درست است که از خانواده دور ماندید؟

خانواده من در آرزوی داشتن زندگی ایده آل در دهه ۱۹۸۰ به آلمان مهاجرت کردند اما من به خاطر عدم گذراندن خدمت وظیفه پاسپورت نداشتم و به همین خاطر در تهران ماندم.

 

آیا به خدمت سربازی رفتید پژمان نوزاد؟

من به لطف استعداد فوتبالی ناچار به گذراندن پست های شبانه روی برجک نشدم و در عوض دوران خدمتم را در تیم ژاندارمری به پایان رساندم.

 

از مهاجرت به آلمان برای ما بگویید.

من علی رغم رغم سابقه کاری در مطبوعات ورزشی و رادیو که شهرت درخوری را برای خودم به ارمغان آوردم از طرفی مشتاق پیوستن به خانواده ام بودم و از سوی دیگر گوشه چشمی هم به شکوفا شدن استعداد ورزشی ام در سرزمین ژرمن ها داشتم. من با صرف نظر کردن از ادامه کار در زمینه روزنامه نگاری ورزش به خانواده ام در «مانهایم» آلمان پیوستم.

 

آیا بردارتان از شما جدا شد پژمان نوزاد؟ 

بله، هنوز یک ماه از ورود من به آلمان نگذشته بود که برادرم تصمیم به مهاجرت به آمریکا گرفت.

 

چطور سر از سانفراسیسکو درآوردید؟

برادرم بارها شانس خود برای اخذ ویزای ینگه دنیا را آزمایش کرد اما هر بار شکست خورده بود. یک بار برادرم از من خواست تا همراه با او به سفارت آمریکا بروم و در این حین من هم شانس خود را امتحان کردم.

من به لطف اشاره به سابقه كاری در نشریات ورزشی و صدا و سیما موفق به دریافت ویزای خبرنگاری شدم. مدت کوتاهی پس از این ماجرا من تنها با ۷۰۰ دلار پول نقد در حال پرواز به سمت سانفرانسیسکو بودم.

پژمان نوزاد

در بدو ورود به آمریکا زبان انگلیسی بلد نبودید پژمان نوزاد؟ 

در بدو ورود به آمریکا نه زبان انگلیسی بلد بودم و نه جای خاصی برای رفتن داشتم، با این حال روحیه بالایی داشتم و با تمام این مشکلات می دانستم آمریکا سرزمین فرصت هاست و آماده استفاده از آنها بودم.

 

عاشق شده بودید؟ 

علاوه بر غربت، بی پولی و عدم آشنایی با زبان مردم ینگه دنیا چالش های رمانتیک هم داشته ام. در تهران یک دل نه صد دل عاشق و دلباخته دختری بودم که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم. همان اندک پولی را هم که برایم باقی مانده بود، خرج تلفن کردن به آن سوی دنیا کردم.

 

پژمان نوزاد در غربت چه کردید؟ 

مهارت و سابقه من در روزنامه نگاری ورزشی در پیدا کردن شغل مناسب به من کمکی نکرد و بعد ازمدتی به ناچار در یک کارواش ایرانی مشغول به کار شدم و همزمان در یک کالج محلی کلاس های زبان انگلیسی را دنبال می کردم. من سپس در یک مغازه لبنیاتی و قهوه فروشی مشغول به کار شدم که در مجاورت اداره مهاجرت قرار داشت.

 

شب ها در کجا می ماندید؟

از آنجایی که جایی برای ماندن نداشتم شب ها در اتاق زیر شیروانی بین جعبه‌های قهوه، دستمال و فنجان‌ ها استراحت می کردم و قبل از خواب مدتی را مشغول مطالعه زبان می شدم.

 

از کار در گالری فرش بگویید پژمان نوزاد.

یک شب در همین زیر شیروانی سرگرم تماشای تلویزیون بودم که آگهی استخدام یک فروشگاه فرش معتبر توجه من را به خود جلب کرد. همان موقع تلفن را برداشتم و با گالری تماس گرفتم. من هنوز توانایی مکالمه کامل به زبان انگلیسی را پیدا نکرده بودم اما شانس با من یار بود و مالک فروشگاه یک ایرانی به نام «امیر عمیدی» از آب درآمد که به زبان فارسی با من صحبت کرد.

با این حال عمیدی به این بهانه که  من تجربه کافی برای این کار ندارد قصد داشت من را رد کند.  اما از او پرسیدم چگونه درخواست کسی که تا به حال او را ندیده رد می کند، در این لحظه سکوتی طولانی بین ما برقرار شد و در نهایت مالک فروشگاه راضی شد با من ملاقات کند. بدین ترتیب من در گالری فرش «مدالیون راگ» مشغول به کار شدم.

 

چطور در این کار موفق شدید؟

مسئله این بود که مشتریان هیچ اطلاعی از نحوه بافت فرش ها، منشا آنها و قیمت منصفانه نداشتند. فروش تنها بر دو پایه اعتماد و ایجاد رابطه قوی با مشتریان استوار بود. من در سال های بعد بر اساس همین نگرش رابطه ام با مشتریان را تقویت کردم، تا جایی که برای شناخت هرچه بیشتر با آنها رفت و آمد کرده و در مراسمات مختلف آنها شرکت می کردم. همین استراتژی باعث شد من میزان فروش خود را به ۸ میلیون دلار در سال برسانم.

 

بعد از گذشت زمان در آن مدت چه کردید؟ 

رفته رفته اطلاعاتم درباره دنیای اطراف، فناوری ها، شرکت ها و رشد شگفت انگیز آنها بیشتر شد.در نهایت یک روز وارد دفتر کار رییسم شدم و به او گفتم باید یک «صندوق سرمایه گذاری ریسک پذیر فناوری» تاسیس کنیم.

 

این صندوق چه صندوقی است پژمان نوزاد؟

این نوع صندوق ها که از آن باعناوین «سرمایه‌گذاری جسورانه» یا «سرمایه‌گذاری کارآفرینی» نیز نام می‌برند، به معنی تأمین سرمایه لازم برای شرکت‌ها و کسب‌وکارهای نوپا و مستعد رشد است.

 

آغاز ماجراجویی شما چگونه بود؟

امیر عمیدی، مالک گالری فرش در ایران امپراتوری اقتصادی بزرگی به هم زده بود با این حالی پس از مهاجرت به آمریکا همه چیز را از نو شروع کرد. او بسیار باهوش و مجرب بود و به همین خاطرمن تمام سرمایه ام را صرف تامین صندوق کردم.

علاوه بر این من متعهد به تامین ۲۰۰ هزار دلار برای صندوق شده بودم اما از آنجایی که چنین سرمایه ای نداشتم بخشی از آن را به صورت قسطی از طریق حقوق ماهیانه اش تامین می کردم.

 

اولین چالش شما در این مسیر چه چیزی بود؟

اولین چالش ما اثبات عزممان برای سرمایه گذاری بود. بسیاری از کارآفرینان قبل از مراجعه به گالری فرش به ملاقات غول های سرمایه گذاری در دفاتر لوکس رفته بودند، با این حال هنگام ورود به فروشگاه در پس زمینه ای از فرش های ایرانی با چایی از آنها پذیرایی می شد.

اشتراک گذاری

مطالب مرتبط با این مقاله را نیز بررسی کنید

دیدگاهتان را بنویسید

*

code

پیشنهاد ما به شما
×