دوستان عزیز:
ما در بنیاد موفقیت دکتر محمدزاده قصد داریم شما را با علی شریعتی آشنا کنیم. زندگینامه فوقالعاده جالب او برای درک بهتر در قالب پرسش و پاسخ به شرح زیر میباشد. با ما همراه باشید.
علی شریعتی شما متولد چه سالی هستید و در کجا به دنیا آمدید؟
من در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار به دنیا آمدم.
تحصیلات شما چقدر هست و در کجا درس خواندید؟
ابتدا در دبستان ابن یمین در مشهد ثبتنام کردم اما وقتی شروع به تحصیل کردم به علت شرایط امکان ادامه دادن نداشتم. بعد از آرام شدن شرایط مجدد به مشهد اومدیم تا وقفه ایجاد شده در تحصیلم را جبران کنم.
در سال 1325 وارد دبیرستان فردوسی شدم. وقتی 16 سالم بود به دانشسرا رفتم. در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد برای تحصیل در رشته ادبیات فارسی رفتم.
من توانستم در تحصیلات دانشگاهیام نمرات عالی به دست بیاورم و چون شاگرد اول شدم مرا بورسیه دانشگاه فرانسه کردند. در دانشگاه سوربن فرانسه مدرک دکتری رشته ادبیات را در سال 1963 گرفتم.
لطفا توضیحی راجب خانوادتون بدهید؟
پدرم استاد محمد تقی شريعتی موسس كانون حقايق اسلامي بود كه هدف آن تجديد حيات اسلام و مسلمين بود و مادرم زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود. ما برای به مدرسه رفتن من به مشهد رفته بودیم.
اما در آن دوران رضا شاه تبعید شده بود و اوضاع کشور نابسامان بود چون شوروی هم ایران را اشغال کرده بود ما مجبور شدیم تا آرام شدن شرایط به روستا برگردیم.
من در سال ۱۳۳۷ با پوران شریعترضوی همکلاسی دانشگاهم ازدواج کردم و ما سه فرزند داریم.
فعالیت خودتان را چطور آغاز کردید؟
من از همان ابتدا کارم را با مقاله نویسی و روزنامه نویسی آغاز کردم. در راه رسیدن آدمها به پیروزی و نجات تلاش زیاد کردم از جمله مقالاتم شامل: به کجا تکیه کنیم، شعر چیست؟ و مرگ فرانتس فانون هستند.
مدتی نیز دبیر دبستان و همچنین استادیار دانشگاه مشهد بودم. روش تدريس من و رفتارم با دانشجويان، مرا از ديگر استادان متمايز كرد. چاپ كتاب اسلام شناسي و موفقيت درسهاي من در دانشكده مشهد موجب شد كه دانشكدههاي ديگر ايران از من تقاضاي سخنراني كنند.
دکتر شریعتی در مورد سردبیری روزنامه آزاد بگویید؟
پس از اینکه به پاریس رفتم با گروه فعالان ایرانی که دکتر مصطفی چمران و صادق قطبزاده و… در آن بودند، آشنا شدم و به آنها پیوستم. در جریان کنگره جبهه ملی ایران در اروپا حسین راضی با سردبیر شدن من موافقت کرد.
نشریه ما دیدگاههای روشنفکران ایرانی که در خارج کشور بودند و نیز واقعیتهای مبارزات مردم ایران را بیان میکرد و ارگان رسمی جبهه ملی ایران در اورپا محسوب میگردید.
وقتی به ایران برگشتید چه اتفاقی افتاد؟
در سال 1343 به ایران بازگشتم اما همان موقع با حکم ساواک دستگیر شدم و به زندان قزلقلعه در تهران بردنم. در پایان همان سال آزاد شدم.
من وظیفه مدیریت حسینیه ارشاد را به عهده گرفتم و در آنجا سعی کردم به همه جامعهشناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی را آموزش دهم. اما در سال 1352 رژیم شاهنشاهی حسینیه را تعطیل کرد و مرا برای یک سال و نیم به زندان بردند.
برای رهایی از این اسارت چه کردید؟
وقتی ساواک مرا گرفته بود سازمانهای بینالمللی درخواست آزادی مرا دادند و این باعث محبوبیت بیشتر من بین مردم شده بود. ابتدا برای فرار از دست ساواک به صورت مخفیانه زندگی کردم اما نمیتوانستم با این اسم مستعار و زندگی در سکوت ادامه دهم.
من اجازه نوشتن مطلب و تدریس در دانشگاه را نداشتم ساواک به شدت مرا تحت نظر داشت و اصلا ادامه زندگی برای من ممکن نبود. در واقع نوع زندانم تغییر کرده بود و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده بودم.
تصمیم گرفتم با اسمی مستعار از کشور خارج شوم. ابتدا به بروکسل سپس به انگلیس رفتم و در آنجا اقامت گرفتم و به کارهایم ادامه دادم.
دکتر شریعتی نام چند کتاب خودتان را برای ما بگویید؟
نام بعضی از کتابهای من عبارتند از:
- بازگشت
- شیعه
- نیایش
- هبوط در کویر
- اسلامشناسی (سه جلد)
- حسین وارث آدم
- چه باید کرد؟
- زن
- انسان
- روش شناخت اسلام
- گفتگوهای تنهایی (دو جلد)
کمی برای ما از تجربههای خودتان بگویید دکتر شریعتی.
- من دنبال این هستم که تبعیض و ظلم را ریشه کن کنم، آزادی انسانها را تامین بکنم.
- به دنبال مذهبی هستم که فقر را و تضاد طبقاتی را براندازد
- به دنبال مذهبی هستم که به انسان ها در همین دنیا نجات و آزادی دهد.
- به دنبال مذهبی هستم که ترازوی عدالت را در جامعه امروز، پیش از مرگ بر پا دارد، و برای همین هم هست که مسلمانم، و برای همین هم هست که شیعه ام.
- برای انسان های بزرگ هیچ بن بستی وجود ندارد زیرا بر این باورند که یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت.
- هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت … دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.
- اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری.